بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 10481
کل یادداشتها ها : 2
شخصی مادر پیرش را در زنبیلی می گذاشت
و هرجا می رفت، همراه خودش میبرد.
روزی حضرت عیسی او را دید، به وی فرمود:
آن زن کیست گفت مادرم است. فرمود:
او را شوهر بده. گفت: پیر است و قادر به
حرکت نیست. پیرزن دستش را از زنبیل بیرون
آورد و بر سر پسرش زد و گفت: آخه نکبت!
تو بهتر می فهمی یا پیغمبر خدا؟